loading...
پــــالاس
atefeh بازدید : 82 دوشنبه 23 دی 1392 نظرات (0)

قصه ی کاکتوس و جوجه تیغی

 

ba1173

 

 

یک روز سولماز کوچولو و مادرش به بازار رفتند. سر راهشان یک گل فروشی بود. سولماز کوچولو جلوی گل فروشی ایستاد. دست مادر را کشید و گفت: «مامان … مامان… از این گل های خاردار برایم می خری؟»

atefeh بازدید : 34 دوشنبه 23 دی 1392 نظرات (0)

قصه ی روباه مریض و گنجشک زرنگ

 

ba1092

 

یکی بود یکی نبود. در یک جنگل کوچک و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی می‌کردند. خانم گنجشکه بتازگی ۲تا جوجه کوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری می‌کرد.

atefeh بازدید : 46 دوشنبه 23 دی 1392 نظرات (0)

ba1060

 

 

اردکها هر وقت دلشون می خواست می پریدند توی آب برکه ،و آب رو کثیف و گل آلود می کردند و به حق بقیه ی حیوونا کهمی خواستن آب بخورن اهمیت نمی دادن.

 

زرافه ی مغرور که به خاطر قد بلندش می تونست برگهای بالای درختارو بخوره ،بارها و بارها خونه ی پرنده هایی که روی شاخه های درختا بودند رو خراب می کرد و فرار می کرد.

درباره ما
Profile Pic
سلام دوستای گلم الان که اومدی اینجا فکر کن وب ماله خودته (تعارف برازجونی بود) راستی نظر بزار حتما سوالی چیزی هم داری بپرس جواب میدم اگرم خواستی لینکم کنی خبرم کن منم لینکت میکنم اما چند وقت یه بار سر میزنم اگه پاک شده بودم شما هم پاک میشی.راستی نیایی اینجا بعد بری دیگه نبینمتا سعی کن پایه ثابت باشی چون زود به زود با مطالب جدید وعالی آپ میکنم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 44
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 95
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 130
  • بازدید ماه : 122
  • بازدید سال : 529
  • بازدید کلی : 12,970
  • کدهای اختصاصی